رفتن یا نرفتن؟

سلام به دوستای گلمامیدوارم همگی خوب و خوش و سلامت باشید این روزها اصلا نمی فهمم چطور هفته ها سر میاد و ماه هم میگذره. ثانیه ها خیلیییی بیشتر از قبل دارن میدوند.  در جلسه آخر مشاوره بنده تازه فهمیدم همسر دکتری دانشگاه آزاد ثبت نام کرده. پارسال قبول شده بود و من مخالف بودم با دانشگاه آزاد. و خوب ترم اول رو مرخصی گرفت و ترم دوم رو ثبت کرده.  مشاور توبیخم کرد بابت این مخالفت! و خوب حرف زیاد هست که توضیح بدهم منظورش چی بود.  جلسات مشاوره به درخواست همسر عقب افتاد تا پایان امتحاناتش و ... پیش دبستانی دخمل سه شنبه گذشته تمام شد و همان روز سرماخورد! هنوز خوب نشده. من هم با گلودرد کنار می آیم. نه خوب میشود نه بدتر.  راستش انقدر ننوشته ام که نمی دانم چه باید بنویسم. الان منتظر اجرای برنامه ام هستم. دخمل را روزهای فرد کلاس ژیمناستیک می برم. کلاس قرآن قرار است از اول تیر برود. مشغول کردنش در تابستان یک دغدغه جدی است. نیاز به فعالیت بدنی زیادی دارد. همبازی میخواهد و من شدیدا مشغول کارها و درسم هستم. کاش می شد مرخصی بگیرم از این درس. خودم هم خسته شده ام و بچه ی بنده خدا حق دارد هر روز گله و شکایت کند از مادری که باهاش کم بازی می کند.. یک ماه است برای ثبت نام مدرسه داریم بررسی می کنیم و .. هنوز معلوم نیست هیچ چیزی. البته مشکل مالی هم در قدرت تصمیم گیری موثر هست! این ثبت نام مدرسه شده یک دلمشغولی بزرگ برایم. همین که نشده تصمیم مان را قطعی کنیم ناراحتم. فقط سه جا پیش ثبت نام کردیم. از ساختمان مان تا به حال 4-5 مورد دزدی شد. همه صاحبخانه اند و از قضا دزد نامحترم کلید دارد! فعلا کلید درب ورودی را تغییر دادیم. انبارها را دو قفله می خواهیم بکنیم و با اینکه دیگر حس میکنم توا رفتن یا نرفتن؟...

ایمیلی از دانشجوی دانشگاه قبلی دریافت کرده ام که استاد من ورودی 98 هستم و می شود با شما پروژه داشته باشم و ...؟اهی که کشیدم از دیدن این ایمیل ...  تاثیر کرونا بر وضعیت آموزشی را داشته باشید! سه سال است من از آن دانشگاه رفته ام. حتی ایمیلم را تغییر داده ام و دانشجوی مذکور به ایمیل جدید که متعلق به دانشگاه فعلی است ایمیل زده و نفهمیده من الان جای دیگری هستم!  حتی متوجه نشده است کسی که برایش درخواست فرستاده اصلا جز اساتید نیست . سه سال هم هست که نیست! همین سه سالی که ایشان دانشجو بوده و یک واحد هم با من نداشته! سه سال در این دانشگاه چه می کردی عزیز جان که حتی نمی دانی کدام استادها هستن کدام خیر!  ان شاء الله فقط تقصیر کروناست نه چیز دیگری :دی  رفتن یا نرفتن؟...

نقل اول - دلخوشی هاش کوچیک اولین خونه ما:تازگی یک یاکریم توی ایوان خانه لونه کرده و تخم گذاشته. کار هر روز من و دخمل شده براش آب و غذا بگذاریم و نگاهش کنیم. ورود به تراس هم تا مدتی ممنوعه تا نکنه بترسه و تخم ها رو رها کنه :)  توی همین یکسالی که خونه خودمون هستیم،با اینکه نور خونه کمه، زدم به تکثیر گل و گیاه از این ور اون ور و خرید و ... قبل به دنیا اومدن دخمل گلدون داشتم که بعد تولد بخشیدم به برادر همسرم و وی همه رو خشک نمود :دی بعدش هم مرتب از این ور اسباب کشی به اون ور و گفته بودم تا وقتی خونه ثابت نداشته باشیم نمیرم توی کار گل با اینکه علاقه داشتم. چون تا گیاه بی نوا رو میخواستم دستم بیاد کجا براش بهتره و ... بایست خونه عوض می کردیم خشک می شد.  خیلییییی حس خوبیه که هر روز جوانه های جدید یکی از گلدون ها رو می بینم. دیروز گل یخ کاشتم. مستقیم در خاک. امیدوارم بگیره. خیلیییی گل یخ رو دوست دارم. تصور اینکه تراس خونه سراسر گل یخ باشه هم لذت بخشه چه برسه به واقعیتش.  نقل دوم- مشکلات خونه از عید تقریبا داشتیم به این فکر میکردیم که آیا امکانش رو داریم خونه رو تغییر بدیم یا نه. دلیل زیاد داره و تقریبا از خرید اینجا خیلیییی پشیمونیم. البته پول مون هم پارسال نمی رسید. اخیرا یه وامی محل کار همسر تصویب کردن که لازمه اش سند یه خونه است. ما قبلا سند خونه پدر حبیب رو (سه دنگش رو که به اسم پدر حبیب هست) برای یه وام در رهن بانک بردیم و هنوز وامه تسویه نشده. اون بنده خداها هم هیچ وقت چیزی نگفتن. حبیب روش نمیشد ولی به مادرش بگه که اون یکی سه دنگ رو هم بیارن واسه یه وام دیگه.  سند خونه فعلی هم که برای وام 500 تومانی، شش دانگ در رهن بانک هست و فقط میخواهیم جا رفتن یا نرفتن؟...